از وقتي جمعيت بشر به حدي رسيد كه به تبادل اطلاعات و داد و ستد نياز پيدا كرد، توجه به تعليم و تربيت و تحصيل علم نيز اهميت خود را نشان داد.بسياري از افراد، تعليم و تربيت را بخشي از تمدن ملت ها مي دانند كه در خاورميانه بين رودهاي دجله و فرات و در مصر در حدود 3000 سال قبل از ميلاد شروع شد.موج بعدي1500 سال بعد در شمال چين به ظهور رسيد.
البته در هيچ زماني در عهد قديم بيش از 20 تا 30 درصد مردان بالغ و تقريباً 10 درصد كل جمعيت نمي توانستند بخوانند و بنويسند.
اما به تدريج با تمايل بشر به پيشرفت و نياز به علم، توجه به تحصيلات و آموزش نيز در جوامع گسترش يافت.
نظام كلي آموزش و پرورش در كشورهاي مختلف دنيا مشابه است؛ البته در محتواي كتابها و تعداد واحدهاي تغييراتي وجود دارد، اما نوع مقاطع و برگزاري امتحانات و كار عملي در كلاس و ساعات آموزشي تا حدي كليات ثابتي دارد.
بررسي ها نشان داده است آموزش در كشورهاي پيشرفته و در حال توسعه مسائل مربوط به خود را دارد.
در كشورهاي پيشرفته امكانات آموزشي – وسايل كمك آموزشي تفريحات و ورزش و استفاده از رايانه و امكان جستجو و دسترسي به مطالب و مراجع در دستور كار است. اما به دليل جو حاكم در جامعه ، كيفيت آموزش و اشتياق دانش آموزان به يادگيري نسبت به گذشته تنزل پيدا كرده است.
دانش آموزان نسبت به سال هاي گذشته به طور قابل ملاحظه اي خشن تر هستند و اين خشونت مانع برقراري روابط موثر و سازنده ميان دانش آموزان و معلم مي شود و بر كيفيت آموزش نيز تاثير منفي دارد. در مقابل در كشورهاي در حال توسعه به رغم تمايل دانش آموزان به تحصيل و ادامه آن تا مقاطع بالاتر، امكانات آموزشي بسيار كمتر است. كافي نبودن تعداد كلاس ها، غير استاندارد بودن اتاق هاي درس از نظر تهويه ، نور ، اندازه و ... از جمله موانع آموزش كارآمد است.
از سوي ديگر برخي والدين نيز توان مالي كافي براي فرستادن فرزندان به مدرسه را ندارند يا درصورت كم هزينه بودن تحصيل در مدارس دولتي، بسياري از خانواده ها بر نيروي كار فرزندانشان حساب كرده اند و براي گذران زندگي نيازمند كار كردن فرزندانشان هستند و اين گونه امكان تحصيل از آنها گرفته مي شود.از جمله اين نمونه ها در كشورهاي آفريقايي ، هندوستان و مناطقي از روستاهاي كشورهاي خاورميانه ديده مي شود.
در حال حاظر 121 ميليون دانش آموز كه 65 ميليون نفر آنها دختر هستند امكان تحصيل در مدارس ابتدايي را ندارند و بسياري نيز فقط به تحصيلات دوران ابتدايي بسنده مي كنند كه از اين ميزان بخشي را جمعيت روستايي ، افرادي كه توان مالي ندارند وآنهايي كه به دليل بيماري ، از دست دادن والدين يا معلوليت دچار محروميت شده اند، تشكيل مي دهند.
بنابر اعلام يونسكو، حدود 90 درصد كودكاني كه به نوعي دچار ناتواني هستند، در كشورهاي در حال توسعه زندگي مي كنند.
البته كيفيت آموزش نيز در برخي كشورها ي در حال توسعه به حدي پايين است كه دانش آموزان مقطع ابتدايي در پايان سال چهارم و برخي نيز در پايان دوره ابتدايي هنوز به طور روان و راحت قادر به خواندن و نوشتن يا محاسبه اعداد و ارقام نيستند.
در برخي مناطق مانند صحراي افريقا نيز وضعيت به گونه اي است كه به طور متوسط 18 درصد دانش آموزان يك سالتحصيلي را دوبار مي خوانند.
در هندوستان حدود 40 درصد دانش آموزان دوره ابتدايي به دليل فقر و نبود امكانات و مشكلات حتي نمي توانند دوره دبستان را به پايان برسانند.
كمبود امكانات فراگير آموزشي و كيفيت پايين موجب شده حدود 16 درصد جوانان 15 تا 24 سال كم سواد باشند و نتوانند در مقاطع بالاتر ادامه تحصيل دهند. در حال حاظر 862 ميليون نفر كودك و بزرگسال در جهان توانايي خواندن و نوشتن ندارند و 64 درصد آنها زنان هستند.
البته گفتني است كه از سال 1970 تا 2000 نرخ بي سوادي جهان از 37 درصد به كمتر از 20 درصد يعني حدود 15 ميليون نفر رسيده است، اما هنوز بيش از 90 درصد اين افراد در كشورهاي در حال توسعه زندگي مي كنند.
در مقابل ، تحصيلات در اكثر كشورهاي توسعه يافته تا پايان دوره دبيرستان اجباري است و مدارس عموما دولتي بوده و هزينه هاي آن را بخش آموزش كشوري و محلي تامين مي كندو هيات اداره كننده مدارس بر اين روند نظارت دارد و حدود 85 درصد دانش آموزان به مدارس دولتي مي روند.
البته بخش خصوصي نيز در آموزش شركت دارد ، اما برخي دانش آموزان به انتخاب خود به مدارس خصوصي مي روند نه به دليل پايين بودن كيفيت مدارس دولتي ، زيرا استانداردهاي آموزش اكثرا به طور فراگير اعمال مي شود.
در اغلب كشورهاي توسعه يافته آموزش در مقاطع ابتدايي، متوسطه و دبيرستان و دركشورهايي نظير آمريكا و انگلستان در دو مقطع ابتدايي و دبيرستان ارائه مي شود.
درسال 2000 حدود 77 ميليون دانش آموز در مقاطع گوناگون تحصيل مي كرده اند كه از اين ميان 72 درصد 12 تا 17 ساله بوده اند و 2/5 ميليون نفر آنها يعني تقريبا 4/10 درصد در مدارس خصوصي تحصيل مي كرده اند.
درسال 2000 بيش از 85 درصد دانش آموزان تا پايان دبيرستان درس خوانده اند و دركشورهايي مانند آمريكا 27 درصد پس از اخذ ديپلم نيز ادامه تحصيل داده اند . اما اين رقم در سال 2008 به حدود 77 درصد رسيده است.
در آمريكا دانش آموزان روزانه حدود 6 ساعت و هفتگي حدود 40 ساعت در مدرسه هستندو 178 روز در طول سال درس مي خوانند و تعطيلات تابستاني كوتاه تري دارند و چند روزي نيز در آستانه كريسمس و سال نو به تعطيلات زمستاني مي روند كه در مجموع تعطيلات رسمي سالانه 11 روز است.
در برزيل ساعات آموزشي روزانه حدود 5/4 تا 5 ساعت و 24 ساعت در هفته است . تعطيلات رسمي 10 روز و روزهاي مدرسه نيز 182 روز در سال است.
در انگلستان ساعات روزانه درسي 5 ساعت و هفته اي 44 ساعت و تعطيلات رسمي 8 روز است و 192 روز تحصيلي وجود دارد.
در كره جنوبي دانش آموزان 5 ساعت و هفته اي 48 ساعت در مدرسه هستند و تعطيلات رسمي 10 روز است و 222 روز تحصيلي درسال وجود دارد.
در انگلستان، دانش آموزان 6 سال به عنوان ابتدايي و 6 سال بعد را به عنوان متوسطه درس مي خوانند و در استراليا 2 سال اول را به عنوان ابتدايي و آمادگي و 10 سال بعد را به عنوان متوسطه به تحصيل مشغولند كه در مجموع 12 سال مي شود.
در برخي كشورهاي غربي دوره ابتدايي 5 يا 6 سال است و دوره متوسطه و دبيرستان نيز هركدام 3 سال است.
درزلاندنو مانند برخي از كشورهاي ديگر دوره تحصيلي 13 سال است كه شامل 12 سال آموزش دروس و يك سال آمادگي قبل از ابتدايي است.
همچنين تعداد سال هاي آموزش اجباري در كشورهاي گوناگون بدين شرح است.
آلمان – هلند و بلژيك 13 سال
برونئي، برمودا، انگلستان و امريكا 12 سال
اسپانيا، ارمنستان ،استراليا، كانادا،فرانسه، قزاقستان، گواتمالاو پرو 11 سال
كاستاريكا، جمهوري دومنيكن ، اكوادور،لوكزامبورك، جمهوري چك، مكزيك، ژاپن، روسيه، سوئد، ليبي، ايرلند و فنلاند 10 سال
آفريقاي جنوبي، آرژانتين، اتريش ، بحرين، مالزي، چين، تايلند، شيلي، قبرس، يونان، پرتغال و ايتاليا 9 سال
برزيل، كنيا، بلغارستان، يوگسلاوي، هندوستان،كامبوج،سودان و آلباني 8 سال
زامبيا، جامائيكا، امارات، سوئيس، ونزوئلا، زيمباوه و موزامبيك 7 سال
آفريقاي مركزي سنگال، كامرون سوريه، افغانستان ، عربستان سعودي، چاد، عراق، وپاناما 6 سال
بنگلادش، ويتنام، پاكستانو نپال 5 سال